پیتر بروک که بود و چه کرد؟ / آثار و اندیشه پیتر بروک
دو کارگردان کلیدی تئاتر بریتانیا در اواسط قرن بیستم، دو دوست نزدیک بودند که هر دو پیتر نام داشتند. یکی پیتر هال و دیگری پیتر بروک. در حالی که پیتر هال در راهاندازی و اداره بزرگترین سالنهای تئاتر بریتانیا – ابتدا کمپانی سلطنتی شکسپیر و سپس تئاتر ملی – نقش اساسی داشت، پیتر بروک از چنین موقعیتی فرار کرد. او پنجاه سال آخر کار خود را در تئاتر اختصاصی خودش در پاریس گذراند. جایی که روی پروژههای طولانی و عجیبی کار میکرد که اجرایشان در بریتانیا، تنها به عنوان اجرایی در یک تور جهانی بود.
پیتر بروک با وجود دوری از کشورش، دوست نداشت که این دوری، به عنوان تبعید توصیف شود. چرا که تأثیر او بر تئاتر کشورش بسیار زیاد بود. کارگردانان برجسته، به ویژه صاحبان آثار کلاسیک، اغلب در یکی از جنبههای بصری یا کلامی تئاتر، قدرتمند عمل میکردند، اما پیتر بروک در هر دوی اینها فوقالعاده بود.
آثار شکسپیری پیتر بروک
پیتر بروک دو اثر مهم شکسپیر، یعنی شاه لیر (1962) و رویای نیمه شب تابستان (1970) را با دو رویکرد اجرایی متفاوت در انگلستان اجرا برد. شاه لیر به عنوان یک تراژدی، فضایی دارک و تیره داشت. در حالی که رویای نیمه شب تابستان به عنوان یک کمدی، با تکنیکهای بندبازی و سیرک و با استفاده از رنگها و نورهای روشن، سفید و درخشان روی صحنه رفت.
نسل کارگردانان جوان، احترام به شاعرانگی و در عین حال نادیده گرفتن توضیحات صحنه در نمایشنامه را پیتر بروک آموختند تا آثاری خلق کنند که به طور همزمان در همه چیز و هیچ چیز به شکسپیر ارتباط داشته باشد. این دستاوردها به شکل مفیدی در کتابی کوتاه اما پر از اندیشه به نام «لطف بخشش : اندیشههایی درباره شکسپیر» (2013) گنجانده شد که هنر کارگردانی را با بینشهای ادبی و روانشناسانه ترکیب میکرد.
فضای خالی : چهارگانه پیتر بروک
تأثیر ماندگار بروک بر تئاتر از طریق کتاب او به نام «فضای خالی» (1968) بیشتر شد. این کتاب چالشی برای بریتانیای پس از جنگ برای ساخت کارخانههای درام، با استیجهای چندگانه ایجاد کرد.
پیتر بروک در این کتاب درباره چهار نوع اجرای تئاتری صحبت میکند که آنها را تحت عنوانهای «مرگبار»، «مقدس»، «وحشی» و «بیواسطه» دستهبندی میکند. «مرگبار» شامل تئاترهای تجاری و تولیدات خنثی با بودجه دولتی بود، در حالی که «مقدس» نشاندهنده پتانسیلی از بهترین تئاتر برای دستیابی به سطحی از تعالی برای اجراگران و تماشاگران بود.
«وحشی» شامل تئاترهایی بدون تدارکات و وسایل پیچیده بود. پیتر بروک به شدت تحت تأثیر یک نمایش بداهه تئاتری قرار گرفته بود که پس از جنگ جهانی دوم در خرابههای بمبارانشده خانه اپرای هامبورک روی صحنه رفته بود و این دستهبندی را بر آن اساس ایجاد کرد. «بیواسطگی» مفهومی گیجکننده بودکه شامل ترکیب سنت و نوآوری میشد، اما در استدلالی دیگر تحت عنوان «ضدیت با محدود شدن توسط یک ساختمان» تفسیر شده است. این رویکرد بر کارگردانان بریتانیایی نسل بعد، مانند مایکل گرندیج و کنث برانا تأثیر گذاشت و این ایده را مطرح کرد که اجرا در مکانهای موقتی و آف استیج، دیدگاه پیتر بروک از آزادی خلاق را منعکس میکند.
اگر چه پیتر بروک مکان ثابتی برای اجرا در پاریس داشت (Bouffes du Nord) که توسط ریچار ایر به عنوان «مناسبترین سالن تئاتری که میشناسم» توصیف شده است، اما او از این پایگاه برای کاوش در زمینه تئاتر بدون مرز استفاده میکرد که امیدوار بود در سرتاسر جهان گسترش پیدا کند.
ماهابهاراتا و مارا / ساد
«ماهابهاراتا» که پیتر بروک بیش از یک دهه با همکار دائمی خود، یعنی ژان کلود کریر روی آن کار کرد، بر اساس یک حماسه سانسکریت بود و او به وسیله این تئاتر به دنبال دستیابی به یک درک جهانی از تصویر و ایما و اشاره بود. پیتر بروک به همین منظور «منطق الطیر» را ساخت که بر اساس منظومه فارسی عطار نیشابوری ایدهپردازی شده بود. دیگر اثر او در این زمینه «تیرن بوکار»، یک بیودرام درباره یک صوفی اهل کشور مالی بود.
نمایشنامهنویسان محبوب پیتر بروک، ساموئل بکت و آنتونن آرتو بودند. «تئاتر شقاوت» که توسط آرتو رواج داده شد، دو قطعه نمایشی جدید را شکل داد که بروک در اواسط دهه 60 میلادی روی آنها کار کرد. مارا / ساد (1964) نوشته پیتر وایس، نمایشنامهنویس آلمانی و US (1966) به عنوان یک بازی بداهه درباره ویتنام. این آثار اعتراضی در زمان خود به دلیل وجود صحنههای برهنگی و خشونت آمیز، از جمله سوزاندن یک پروانه زنده، بسیار مورد بحث قرار گرفتند.
در همین دوران، تعدادی از کارگردانان بریتانیایی در گفتگوهای خصوصی خود عنوان میکردند که بروک در انجام وظایف خود در قبال هنر بریتانیا شکست خورده است. بروک از این انتقاد متحیر شده بود و فکر میکرد تئاتر بریتانیا را به افرادی لایقتر واگذار کرده است. دیگر انتقادی که از او میشد این بود که کارهای او گاهی به سمت تظاهر و اغماض میرود. در شخصیت خلاق بروک دو جنبه وجود داشت: «شکسپیر و عرفان شمنی». افراد شکاک تمایل داشتند اولی را به دومی ترجیح دهند.
دانلود فیلم تئاتر ماراساد به کارگردانی پیتر بروک.
آخرین آثار
کارهای پایانی بروک همچنان این دوگانگی را منعکس میکرد. کتاب او به نام «لطف بخشش : اندیشههایی درباره شکسپیر» (2013) عصارهای از بینش تئاتری، فکری و عملی نمایشنامهنویس بزرگ انگلیسی یعنی شکسپیر بود. مضمون و لحن این کتاب حاوی تفکری ارزشمند بود. دیگر کتابهای بروک شامل «نوک زبان» (2017) (کتابی درباره قدرت کلمات) و پخش با گوش (2019) اثری درباره کاربردهای موسیقی هستند.
با این حال، آخرین تولیدات صحنهای او در کشورش – که با کارگردانی مشترک با ماری هلن استین روی صحنه رفت – نشان میدهد که تئاتر غیرشکسپیری بروک این اواخر، در تئوری بهتر از عمل بودند. «زندانی» که تنها یک هفته پس از مراسم یادبود پیتر هال در تئاتر ملی به نمایش درآمد، مدیتیشنی درباره جنایت و مکافات بود که دارای ایدهها و تصاویر هیجانانگیزی بود. اما صحنهای که شامل یک آتشسوزی واقعی، ولی یک موش خیالی است، نشان از محافظهکار شدن پیتر بروک در مقابل مقررات سختگیرانه تئاتر دارد. در «دره شگفتانگیز»، دیگر اثر مشترک پیتر بروک و استین، یکی از لحظات کلیدی نمایش که در مورد حسآمیزی بود، به جای اجرا شدن صرفاً توصیف شد. زیرا قابل اجرا نبود. این هم برای پیتر بروک و هم برای تماشاگران ناراحتکننده بود.
قطعه تئاتری بعدی او که «چرا؟» نام داشت، به طرز غیر معمولی گذشتهنگر و خودانعکاسی بود. پیتر بروک در اواخر سال 2019، ضعف جسمانی و بینایی خود را فراموش کرد تا 45 دقیقه برای تماشاگران تئاتر ملی سخنرانی کند. او در این سخنرانی درباره سوزاندن پروانه در نمایشش گفت و فاش کرد که آن پروانه واقعی در لحظات آخر به وسیله یک تکنیک شعبده بازی با یک پروانه کاغذی جایگزین میشده است تا جان یک موجود زنده گرفته نشود. ماه بعد، پیتر بروک برای دریافت جایزه یک عمر دستاورد هنری به مراسم جوایز تئاتر ایونینگ استاندارد لندن دعوت شد، اما نتوانست از پاریس به لندن سفر کند و دخترش ایرینا به جای او این جایزه را دریافت کرد.
ورکشاپ طناب پیتر بروک
به گفته کارگردان و حکیم بزرگ تئاتر، پیتر بروک، «استعداد ناب بازیگر» ارتباط بین تخیل ناب و بدن اوست. تکنیک بازیگری برای او هم فیزیکی و هم متافیزیکی است. همانند رشتهای از چهره، اندام، صدا و روح. ورکشاپ «طناب» پیتر بروک مستند کوتاهی به کارگردانی سایمون بروک است که شما را به دل تمرینات تئاتری پیتر بروک میبرد تا با روش سختگیرانه و در عین حال ساده او مواجه شوید.
بروک با پوشیدن یک پیراهن نارنجی روشن و با لحنی شبیه به یک معلم، در ابتدا معلمی مهربان و پدربزرگی دانا به نظر میرسد. او از هنرجویانش که حداقل به چهار زبان مختلف صحبت میکنند، دعوت میکند که تمرینی کاملاً ابتدایی و مکانیکی انجام دهند. آنها باید از روی یک فرش بزرگ ایرانی رد شوند، گویی روی یک طناب راه میروند. آنها باید تعادل خود را حفظ کنند و هر ترفند یا تکنیک بدلکاری که به ذهنشان میرسد را امتحان کنند. مهمترین خواسته پیتر بروک از آنها این است که حسی واقعی به بیننده القا کنند. انگار که واقعاً در هوا معلق هستند و پاهایشان روی طناب نازکی قرار دارد. پس از مدتی مشخص میشود که این طناب، استعارهای از استرس بازیگر و مخاطرات واقعی در هر ایفای نقش جدی است.
آنچه که بندبازها انجام میدهند، همه چیز است. انتقال احساسات، روایت یک داستان و زندگی در موقعیتی که تمرکزی نامحدود و تقریباً غیرممکن را میطلبد. و البته این تنها آغاز است. پیتر بروک در این ورکشاپ صحنههای کوتاه و بداههپردازیهایی را بررسی میکند که همراه با موسیقی و اکسسوارهای ابتدایی (نی بامبو، چند صندلی و قوطی کبریت) اجرا میشوند. کسانی که این اتودها را جرا میکنند، همواره تشویق میشوند که تمرکز داشته باشند و در بروز خلاقیتهایشان جسور باشند.
اندیشه موجود در تمرین طناب پیتر بروک چیست؟
در ابتدای فیلم، پیتر بروک توضیح میدهد که معمولاً درخواست کسانی را که میخواهند تمرینهای او را تماشا کنند رد میکند. چرا که نمیخواهد تمرکز اعضای تیمش به هم بخورد. به همین منظور، سایمون بروک، به عنوان کارگردان کار از پنج دوربین مخفی روی دیوار استفاده کرده است و مخاطب به جای تماشای یک تمرین، حس تماشای لحظاتی صمیمی را خواهد داشت.
پیتر بروک همواره به ریشههای آیینی و اسطورهای تئاتر علاقهمند بوده است و ایده بازیگری که در «طناب» بیان میکند، جنبهای بدوی و حتی عرفانی دارد. او از دستیابی به آگاهی جمعی، درک ماهیت زمان و اینکه تئاتر میتواند تجربه سطح بالاتری از زندگی ارائه دهد صحبت میکند.
گاهی اوقات در چهره بازیگران تحت فرمان او آشفتگی و سرخوردگی به چشم میخورد. پیتر بروک اعمالی ساده را از بازیگرانش میخواهد. اینجا بایستید، آن طرف بروید، دوباره شروع کنید. و این یک تکرار دائمی و سرگیجهآور است. به نظر میرسد که به سختی میتوان آموزههای پیتر بروک را آموخت. حداقل میتوان گفت که با یکبار شنیدن قابل یادگیری نیستند.
با این حال، شاید کسانی که از روی طناب پیتر بروک عبور کردند، پس از سالها به زیر پایشان نگاه کنند و متوجه شوند که به بندبازانی ماهر تبدیل شدهاند.
نویسنده و مترجم: مهدی یوسفی مهر
منابع ترجمه: theguardian و nytimes
اکتو پلتفرم جامع فعالان تئاتر و سینما
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.