تکنيک بازيگری استانيسلاوسکی و مباحث مربوط به آن
احتمالاً تاکنون چيزهايی درباره شیوه بازيگری استانیسلاوسکی و متد اکتینگ شنيدهايد. تئوریهای بحث برانگيز اين سبک، مبتنی بر آن است که یک بازیگر باید یک شخصیت را با تمام جزئیات به نمایش بگذارد. برای مثال افرادی از قبيل استانیسلاوسکی، لی استراسبرگ، استلا آدلر، اليا کازان، هارولد کلورمن، گروه تئاتری مارلون براندو، دنيل دی لوييس، آنجلينا جولی و در آخر هيث لجر این گونه بودند.
اما در اين ميان نام کنستانتين استانيسسلاوسکی بيش از هرکس ديگری به چشم میخورد. بدون شک تئوری های او الهام بخش بیشتر سبک های بازیگری غربی است. استانيسسلاوسکی هيچگاه در آمريکا تدريس نکرد، اما مریدان و شاگردان تئاتر هنری مسکو سبک او را در سراسر آمریکا معرفی کردند.
اگرچه اين افراد آموزههای استاد را با ديدگاههای خود تلفيق دادند و يک فضای نمايشی و پر ابهّت ایجاد کردند، اما کلیات سبک او در زمان حیاتش دچار تغییر نشد. به طوری که او شخصا شاهد انتشار نظریاتش در سطح جهانی بود. به همين دليل متد اکتینگ، بر بسياری از بازيگران آمريکايی امروزی تأثير داشته است.
در ادامه ما به سوالات رایج مربوط به اين سبک پاسخ خواهيم داد.
استانيسلاوسکی که بود و چرا شخصيتی تاثير گذار داشت؟
برخلاف تصورات بسياری از اهالی تئاتر، استانيسلاوسکی يک بازيگر حرفهای يا دانشمند و مخترع نبود. اما او همانند بسياری از متفکرين که تغييراتی بزرگ ايجاد کردند، يک سازگاری بين احساسات درونی و حس رضايت بازیگر پيدا کرد. بسياری از نظريات او پیشتر توسط روانشناس فرانسوی اثبات شده بود. او اين نظريات را وارد حرفهی خود کرد و اخبار فعاليت او در سراسر جهان پيچيد.
شغل اصلی استانيسلاوسکی تعليم و تعلّم بود. همچنين به صورت تفنّنی در به نمايش گذاشتن هنر به عنوان يک آماتور ، خوانندهی اپرا، تهيهکننده و کارگردان فعاليت داشت. دو مورد از عادات منحصر به فرد استانیسسلاوسکی، همواره او را از سایرین متمایز میکرد. اول اينکه «استانیسلاوسکی نويسندهای توانمند و دارای وسواس بود. دوم، او با چهارچوبهای زندگی انسان آشنايی کامل داشت».
استانيسلاوسکی شروع به آزمايش جزئيات رفتاری انسان ها کرد و جلسات تمرين تئاتر را آزمايشگاه خود دانست. کنجکاوی در مورد رفتارهای انسان منجر به بالاتر رفتن حساسيت او در مشاهدهی جهان شد.
نقطهی شروع نظریات استانیسلاوسکی
بر اساس یکی از داستانهای زندگی استانیسلاوسکی، وی در يک جلسهی تمرين تئاتر متوجه وابستگی یکی از بازیگران به حیوان خانگی خود شد. استانيسلاوسکی در ذهن خود تصور کرد که حيوان خانگی آن بازيگر میتواند تشخيص دهد که صاحبش چه زمانی در حال بازيگری و چه زمانی رفتار طبيعی خود را دارد. و به دنبال آن سوال به اين موضوع فکر کرد که چه طور ممکن است بازيگران در هنگام ايفای يک نقش خيالی کاملا طبيعی برخورد کنند و تماشاچيان ريزترين حرکات آنها را سازگار با شخصيت داستان ببينند.
بازيگری در آمريکا، در ابتدا کاملا نمايشی بود و بازيگران به يک سری حرکات تکراری و غیرعادی وابسته بودند. بنابراين استانيسلاوسکی دريافت که بازيگران مستلزم يادگيری مهارتهايی کاربردی ازجمله تغيير دادن صدای خود و فريفتن تماشاچی هستند. اين نظريهی استانيسلاوسکی باعث ورود زبان بدن به تئاتر و همچنين باعث پيدايش نمایشی طبیعیتر از زندگی انسان شد.
اين مهارتها و تمرين ها را میتوان به صورت زير طبقهبندی کرد:
• بازيگر بايد متمرکز شود به روی عملی که شخصيت داستان آن را انجام.
• او بايد بداند چه حرکاتی عمل شخصيت داستان را بهتر نمايش میدهد.
• چرا شخصيت داستان يک حرکت مشخص را برای انتقال مفهومی مشخص به کار میگيرد؟
• انگيزهی شخصيت داستان چيست؟
• چه چيزی مانع از رسيدن شخصيت داستان به هدفش میشود؟
• اگر بازيگر به جای شخصيت داستان بود چه کار میکرد. (اين تکنيک بسيار مؤثر است و از آن تحت عنوان “اگر جادويی” استفاده و یاد میشود.)
استانیسلاوسکی و شاگردانش دريافتند که اگر به هنگام اجرا تمام تمرکزشان را صرف پاسخگويی به اين سوالات کنند، نه تنها نقش را بسيار طبيعیتر و واقعیتر ترسيم میکنند، بلکه تماشاچيان را به وجد میآورند.
بنابراين بازيگران باید در شخصیت داستان عمیقتر شوند. وقتی يک بازيگر تمامی سوالات ذکر شده را در طول تمرینات در ذهن خود مرور کند، هر لحظه از نمايش را با دقت کامل بازی میکند، و اینگونه بازیگران مجبور نمیشوند از دیگر بازیگران تقلید کنند
پس از اين نظريه بازيگران قادر به تقسيمبندی فرايند ايفای نقش خود بودند. اين موارد باعث شد که بازيگری برای اولین بار به عنوان يک حرفهی آکادميک شناخته شود. وقتی به يک بازيگر نقشی داده میشد، او با اشتياق تمام آن را میپذيرفت. حتی اگر آن نقش، شخصيتی افسرده و شکست خورده بود.
علاوه بر اينها استانيسلاوسکی طرز تفکر مردم را نسبت به زندگی بشر تغيير داد. به طوری که برخی او را با فرويد هم سطح میدانند. امّا اين دو تنها در تغيير دادن طرز تفکر مردم با هم شباهت دارند.
منظور از استانيسلاوسکی جديد و قديم چيست؟
بسياری از شاگردان قديمی استانيسلاوسکی از او آموخته بودند که بايد به ويژگیهای احساسی و عاطفی شخصيت داستان متمرکز شوند. درحالیکه استانيسلاوسکی در اواخر زندگیاش به حالات فيزيکی يک بازيگر تمرکز بيشتری داشت. برخي اعتقاد دارند که این موضوع تغيير جهت فکری نبوده بلکه يک تکامل در طرز تفکر او بوده است.
اما اگر با دقت بيشتری بنگريم، میتوانیم اين ابداء را به عنوان نقض آشکار افکار پيشين او تلقّی کنیم.
آيا سبک استانیسلاوسکی برای بازيگری برای شما مناسب است؟
بيشتر بازيگران آمريکايی بدون اين که حتی از اين سبک اطّلاعی داشته باشند، به طور غريزی از آن استفاده میکنند. سبک استانيسلاوسکی يک حالت پيشرفته از بازيگری است. در اين سبک وانمود کردن بازیگر به انجام یک عمل کافی نیست بلکه او باید آن عمل را در نهایت دقت انجام دهد.
لازم است بدانيد که استانيسلاوسکی شخصاً دارای تناقضات بسياری درتئوری های خود بود که اين موضوع بسياری از طرفدارانش را سرگشته کرد، زيرا هربار که با عقايد او خو میگرفتند او فوراً تغيير جهت میداد.
مقايسهی سبک بازیگری استانیسلاوسکی با ساير سبکهای بازیگری
بيشتر سبکهای بازيگری غربی شباهتهايی به اين سبک از بازيگری دارند. لازم به ذکر است، که اين سبک استانيسلاوسکی نظريههای کاملا جديدی دربارهی تعلیم بازيگرها داده است. در گذشته بيشتر بازيگران از طريق مشاهدهی نحوهی اجرای ديگران و آزمون و خطا بازيگری را میآموختند، امّا استانيسلاوسکی با وسواس تمام به جزئيات اجرا توجه میکرد.
امروزه بسياری از غربی ها از اين سبک بازيگری پيروی میکنند. هر چند که گاهی از اصول سبک استانیسلاوسکی منحرف میشوند، اما بازیگرهایی با استفاده از تکنيک هايی خاص قادر به فعال کردن واکنشهای غريزی بدن از جمله ترشح هورمون اندورفين هستند، که اين امر باعث طبيعی تر شدن فعاليت های بازيگر در فيلم های اکشن میشود. همچنين افرادی بازی هايی را طراحی کرده اند که، انجام آنها تمرینی برای افزایش قوهی تخیل است.
نحوهی يادگيری سبک استانیسسلاوسکی
بر اساس کتاب های نوشته شده توسط استانيسلاوسکی”کار هنرپیشه روی خود”، دوره آموزشی اين سبک به دو بخش تقسيم میشود:
- تجربه کردن
- نمایش دادن
استانیسلاوسکی میگه: زمان تمرينات ممکن است هفتهها و يا حتی سالها طول بکشد، اما حقيقیترين زمان مورد نياز يک عمر تمرين است. زيرا اين سبک از بازيگری در حال بررسی شخصيتهای داستان است، و در تمام مدّت عمر بازیگر است.
مشکلات يادگيری سبک بازيگری استانيسلاوسکی
بر اساس اصلیترين طرز کار اين سبک اینگونه است که، يک بازيگر بايد بتواند قوّهی تخيل خود را در حدّی افزايش دهد که خود را در شرايط شخصيت داستان تصور کند و با يک همزاد پنداری (اگر جای او بودم چه ميیکردم) بتواند نقش را در واقعیترين و طبيعیترين حالت ممکن ايفا کند.
اين کار در برخی از موارد عوارضی را به دنبال دارد. برای مثال، عدّهای از بازيگران مطرح به دليل بازی کردن در نقش يک بيمار روانی، سلامت روانی خود را به خطر انداختهاند.
لی استراسبرگ از جمله افرادی است که بازيگران را به رسيدن به اين درجه از همزاد پنداری تشويق میکند. او اعتقاد دارد که بازيگران میتوانند تجربيات عاطفی خود را با شخصيت داستان تطبیق دهند و احساسات خود را به نمايش بگذارند.
استلا ادلر به عنوان رقيبی برای لی استراسبرگ پيشنهاد داد که بازيگران میتوانند فقط با استفاده از قوهی تخيل خود به تمام جرئيات مد نظر دسترسی پيدا کنند.
اين سبک استانیسلاوسکی برای سینما بهتر است يا تئاتر؟
در اجرای اين سبک، تفاوتهايی وجود دارد. براي مثال: در صحنههای فيلمبرداری ما قادر به ضبط حرکات ريز بازيگران خواهيم بود و با استفاده از حرکات دوربين میتوانيم از بینهايت چشم انداز، از يک صحنه را به رخ بکشيم. اما در تئاترهای بزرگ، تماشاچيان تنها از يک بعد تصويری میتوانند صحنه را تماشا کنند. به همين دليل بازيگر بايد بتواند اجرای خود را مديريت کند تا همهی حرکات او دیده شود. همچنين ژانر فيلم مورد نظر اهميت بسياری دارد. لازم به ذکر است که بدانید، يکی از نقاط قوت بازيگرانی که بر اساس اين سبک بازيگری میکنند این است که، آن ها آمادگی لازم برای برای خودنمایی فیزیکی را دارند.
چه طور در سبک استانیسلاوسکی پيشرفت کنيم
قبل از هر چیز شما باید دید خود را به داستان عوض کنید. به هنگام خواندن دیالوگ، بايد موارد بسياری را در نظر بگيريد تا به درستی خود را در شرايط شخصيت نمایشنامه یا فیلمنامه تصور کنيد. شما بايد از انگيزه های او با خبر شوید و بدانيد که چرا آن موارد انگيزههای او هستند. همچنین باید موانعی که سر راه شخصیت داستان قرار دارد را بشناسید.
زمانی که در اين پرسش و پاسخ ها خبره شويد، در خواهيد يافت که شهرت، تحسين ديگران و مرکز توجه بودن امور مهمی در بازيگری نيستند و چيزی که برای شما اهميت دارد، متمرکز شدن در هنر آماده سازی ذهن، بدن و صدای خود برای اجرای يک طرح از يک شخصيت است.
سبک های مکمل سبک استانيسلاوسکی
هستهی مرکزی بيشتر سبک ها با هم برابر هستن و با ارزشهای اصلی سبک استانيسلاوسکی هم خوانی دارند، اما هر یک روش جداگانهای برای رسيدن به اين هدف ترسيم کردهاند. استراسبرگ معتقد است بايد از عواطف و اطلاعات عاطفی قبلي اين موضوع را کنترل کرد.
در حاليکه استلا آدلر استفاده از تخيل و خلاقيت را مهم میشمارد. رابرت لوويس نیز جلب اعتماد تماشاچيان را از طريق تکرار يک حرکت مؤثر میداند، زيرا درجهان سينمای غرب مهمترين ويژگی يک اجرای خوب، باور انگيز بودن آن است.
بازيگرانی که پيرو سبک استانیسلاوسکی از بازيگری هستند شامل:
• ريچارد بولسسلاوسکی
• میخائیل چخوف
• جاشوا لوگان
• ماريا اوسپنسکايا
با وجود اینکه سبک های بازیگری بسیاری در آمریکا وجود دارد، اما برخی از بازيگران امروزی پايبند سبک استانيسلاوسکی هستند. در ميان آنها ميیتوان به افراد زير اشاره کرد:
• کريستين بيل
• مارلون براندو
• دنيل دی لوويس
• جيمز دين
• رابرت دینيرو
• جولی هريس
• هيث لجر
• داستين هافمن
• آنجلينا جولی
• رابين ويليامز
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.