بازیگری درونی و بیرونی
دست یابی به بازیگری درونی و بیرونی، و آرامش درونی در صحنه و یافتن روش های جدید بازسازی زندگی روی صحنه، مستلزم نوعی آمادگی جسمانی و در عین حال هوشیاری بالایی است.
در یک کلام، دو شاخصهی اصلی برای ارائهی بازی زیرپوستی عبارت است از: (تسلط بر تکنیک و فعالیت ذهنی).
از این رو باید پذیرفت که بازیگر برای رسیدن به این مهم، همواره در تلاش است تا دو شاکلهی اصلی بازیگری را بسط و گسترش داده و به آن عمق بخشد.
درواقع کوشش بازیگری به صورت مداوم،برای هم جهت کردن این دو جنبهی وجودی، یعنی ذهن و تسلط بر بدن است که کاملا روی صحنه نیز نمود پیدا میکند.
به عبارت دیگر بازیگری دورنی و بیرونی در هنگام اجرای نمایش، باید بتواند درون و بیرونش در هماهنگی کامل باشد.به تعادل رساندن فعالیت ذهنی و جسمی،امری است به غایت ظریف و حساس و در عین حال آگاهانه که بُعدی جذاب و گیرا به کار میبخشد.
برای مثال اگر صحنهای از نمایش،شدید و خشونت بار باشد و در همان لحظه، حالت درونی بازیگر نیز مشابه چنین وضعیتی باشد، این احتمال وجود دارد که بازی متشنّج جلوه کند.بنابراین حفظ آرامش درونی،اهمیت دارد.
اما اگر برعکس بازیگری با همین خصایص درونی، نقش فردی آرام و خونسرد یا کسل را ایفا کند، در این صورت نمایش به شدت ملال آور خواهد بود.
بنابراین بازیگر باید درونش را پرورش دهد و به عبارت دیگر آن را با تمرکز بالا و نیرویی شدید قدرتمند سازد تا بدون خسته کردن تماشاگر، به خوبی نقش انسانی آرام یا موقعیتی خاص را ایفا کند تا به بازیگری درونی و بیرونی دست پیدا کند.
(اما آرمانیترین حالت آن وقتی است که درون و بیرون در تضاد باشد).
فرفرهای را در ذهن خود تصور کنید؛زمانی که چرخش کند دارد، به هر سمتی تلوتلو میخورد و بالاخره از حرکت میایستد و میافتد.
اما زمانی که صاف و بر روی یک محور در حرکت است، چرخشش بینهایت سریع است.بدن بازیگر هم روی صحنه چنین وضعیتی را دارد.
زمانی که از او خواسته میشود آرام و بی حرکت باشد، بر خلاف ظاهرش، درون او در حرکتی شدید است، به عبارت دیگر درونش (چرخشی) سریع دارد.عکس این قضیه نیز صحیح است.
به عبارت دیگر، زمانی که در انجام حرکاتی شدید و خشن است، باید کانون آرامش بدن را حفظ کند.اگر ما نیز چون فرفره، شروع به چرخیدن کنیم، به تدریج محور خود را گم میکنیم و دیگر ادامهی چرخش را تاب نمیآوریم.
اما در اینجا با یک تناقض اساسی مواجه میشویم:از طرفی نقش باید آرام باشد و از دیگر سو پرتحرک.پس بازیگران باید این دوگانگی را تجربه کنند.
منظور از سکون جسم، عدم تحرکی کلّی و همه جانبه نیست، چرا که باید فعالیت درونی و ذهنی، آن را همراهی کند.اما باید گفت که تحرک جسم نیز باید با آرامش درون، متعادل شود.
حال ببینیم دقیقا منظور از (آرامش درونی) چیست؟ / بازیگر درونگرا و برونگرا
مسلّما معنای آن در بند کردن احساسات طغیانگر نیست.همانطوری که میدانیم درون انسان فضای تو خالی و سرشار از آرامش است.
با این حال، این آرامش، برآمده از بیخبری و نقصان ادراک یا حالت سکون یا آسایش نیست،بلکه مبتنی بر شعور و آگاهی در جریانی است که مقابله با تغیرات دنیای پیرامونمان را ممکن میسازد.
اما اگر احساس شدیدی را پیش از این تجربه کرده باشیم، در یک کلام میتوان گفت که درون ما سرشار از احساسی خاص شده است، و در چنین شرایطی ما در بند احساساتیم.
برای مثال اگر در اوج عصبانیت باشیم،بروز بیاختیار احساسات، دیگر غیرممکن است و در نتیجه تغییری در احساس ما به وجود نخواهد آمد.
و چنین است که برای رهایی از این خشم باید ذهن خود را خالی کنیم، چرا که به محض گشودن این فضا، توان مقابله و پاسخگویی به اتفاقهایی که در آن لحظه روی میدهند؛ خواهیم یافت
بیایید درون و بیرون خود را به حالت تعادل در آوریم، بی آنکه حرکتی داشته باشیم، خود را به تکان وا داریم و بدون آنکه آرام باشیم، آرام
خود را حفظ کنیم.آرامش درونی کمک زیادی میکند تا بتوانیم بازیگری درونی و بیرونی را اجرا کنیم
:برای مثال ورزشی، سوارکاری را در نظر بگیرید
یک سوارکار ماهر بی آنکه شتابی داشته باشد یا مظطرب شود، میتواند به سرعت پیش رفته و مسیری طولانی را پشت سر بگذارد.حال آنکه اسب او میتواند صحراها را با شتاب طی کرده،
از فراز چالهها عبور کند،از میان جنگلها بگذرد و رودها را زیر پا گذارد و در تمامی این لحظات اسب سوار، همچنان در سکون است و آرامش.
(در حقیقت ذهن بازیگر چون سوارکار است و بدنش اسب او).
هنگام بازی نیز اگر تنها با(بدن)خود بازی کنیم، تماشاگر را از دیدن درون خود محروم ساختهایم.
اما اگر اندکی از این بُعد خارجی کاسته شود، تماشاگر از درک آن چه در درون بازیگر میگذرد، غرق لذت میشود.
گویی نمایشی جالب را دارد تماشا میکند که (همذاتپنداری) را ممکن میسازد. اینگونه معنای واقعی بازیگری درونی و بیرونی معلوم میشود.
سخن آخر:
اگر بدن در فعالیت شدید،یعنی تحت کشش باشد و یا انرژی زیادی صرف کند، پاها باید حالت انعطاف پذیر داشته باشد و از وضعیت بدن تبعیت کند.
اگر پاها را با تمام نیرو به تحرک وا داشته باشیم، بالاتنه باید در حالتی راحت و آسوده قرار بگیرد.
چرا که اگر تمام قسمتهای بدن به همین شدت در فعالیت باشند، ممکن است بازی، خشن و خالی از ظرافت جلوه کند.دریک کلام، منظور از نمایش مقتدر، ترسیم بازیهای خشن نیست.
حتی کمترین هماهنگی میان اعضای بدن، میتواند به نمایشی خالی از ظرافت بینجامد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.