برتولت برشت و تکنیک بازیگری | جهان بینی برشت | بیوگرافی برتولت برشت
در این مقاله کوتاه قصد داریم، به جهان آرمانی یکی از بزرگترین نمایشنامهنویسان و کارگردانهای تاثیرگذار قرن بیستم یعنی “برتولت برشت” سفر کنیم. در این سفر اسرارآمیز همسفر ما باشید!
برتولت برشت که بود و چگونه زیست؟
برتولت برشت متولد سال 1898 در شهر آوگسبورگ، در جنوب شرقی آلمان است. پدرش مردی محتشم و از سرشناسان شهر بود، اما پسرش مسیری برخلاف پدر را برگزید و دیری نپایید که در برابر عقاید و قید و بندهای کهنهی خانوادگی قیام کرد.
در زمان تحصیل از معلمان خود انتقاد میکرد و روزهای تعطیلش را به ایراد گرفتن از مردم کوچه بازار سپری میکرد.
برشت چندین بار از مدرسه اخراج شد، و هربار ادعای معلمی مبنی بر حماقت و سفاهت او باعث تجدیدنظر اولیای مدرسه در مورد روح سرکش او میشد. با وجود این تنبیهات، برشت در رفتار خود تغییری ایجاد نکرد و از نوشتن انشاهای جنجالی دربارهی جنگ و حکومت دست برنداشت.
برتولت برشت که حالا مدرک دیپلم خود را گرفته است، در سال 1917 رهسپار مونیخ میشود. مدتی را در دانشگاه در رشتهی پزشکی تحصیل کرد تا اینکه همانند دیگر جوانان آلمانی به جبهههای جنگ اعزام شد.
او که در بیمارستانهای نظامی، وظیفهی کمک به مجروحان جنگی را عهدهدار بود، مشاهدهی خرابیهای جنگ و بدبختیهای حاصل از آن، اثری عمیقا دردناک بر روح و روان او برجای گذاشت. انتقاد او از جنگ و فجایع آن در آثار بعدیاش، نشان از همین خاطرات جانگداز دارد.
او در سال 1928 با هلنا وایگل بازیگر اتریشی، ازدواج کرد. هلنا وایگل در طول بیست و هشت سال زندگی مشترک با برشت پیوسته با او همراه بود. هلنا وایگل بسیاری ازنقشهای نمایشنامه های برشت را به بهترین وجه بازی کرده است.
برشت چهار روز پس از پایان آخرین تمرین نمایشنامه «زندگی گالیله»- در سال 1956 دیده از جهان فرو بست.
جهانبینی برشت
برشت بعنوان نمایشنامهنویس، کارگردان و شاعر، تئاتر را ابزاری برای ایجاد تغییر اجتماعی میدانست. او جایی نوشته است:
” میخواستم از این اصل که همهچیز تنها در تفسیر جهان خلاصه نمیشود و مسئلهی تغییر آن نیز درمیان است، استفاده و آن را در تئاتر اجرا کنم”.
به اعتقاد برشت هنر از یکسو وسیلهای است برای تعمیم انسانیت و از سوی دیگر پیوندی ناگسستنی با طبیعت دارد. از این روست که باید همواره در تغییر باشد، همانگونه که طبیعت هم هرگز یکسان باقی نمیماند.
دنیای انسانی برشت جهانی است که ابتدا باید آن را بوجود آورد و در مسیر آفرینش آن، آنچه بیش از همه اهمیت دارد؛ آگاهی و تحرک است. به اعتقاد برشت همهچیز بسوی کمال میرود. هنر، جاودانی نیست، تغییر پذیر است و انسان به سوی سرزمینی رهسپار است که آن را تاماس مور «اوتوپیا» نامیده است.
برتولت برشت و بیگانگی
برشت معتقد است که تماشاگر نباید با بازیگر روی صحنه همذات پنداری کند؛ همچنین بدنبال تماشاگری نیست که بیتحرک در جای خود نشسته است و تنها کاری که میکند، تماشای نمایش است. برشت از تماشاگرش میخواهد که فکر کند، تصمیم گیری کند و براساس آنچه برروی صحنه اتفاق میافتد، داوری کند.
تماشاگر محبوب برشت به سالن نمایش آمده است تا چیزی بیاموزد و با جهانبینی نویی که کارگردان ارائه میدهد، ملاقات کند. و از طرفی بازیگر برشت نیز وظیفه دارد، فاصلهاش را با کاراکتر حفظ کند. یا بهتر بگوییم، بازیگر برشتی حق ندارد در نقشی که برعهده دارد غرق شود.
او باید چهرهای دوگانه داشته باشد؛ یک “چهره شخصیت نمایش” و دو ” چهره اصلی خود”، به همین دلیل است که بازیگر نمایشهای برشت یا خود را در ابتدا به تماشاگر معرفی میکند و یا به زبان سوم شخص سخن میگوید.
بیگانهسازی مفهومی که برشت آن را خلق کرده است، تنها در اجرای نمایشنامه بکار نمیرود، بلکه در همهی اجزای آن نیز لازم است که رعایت شود. برای مثال برشت از موسیقی هم بعنوان یک عامل بیگانهسازی استفاده میکند.
موسیقی در نمایشنامهی برشت برای همراهی با متن نیست، غالبا مستقل است؛ و وظیفهی آن ایجاد تحرک در تماشاگر است؛ به همین دلیل این نوع موسیقی خوشآهنگ نیست.
طراحی صحنه نیز مانند موسیقی در آثار برشت بدان سبب بکار میرود تا در تمام لحظات اجرا حضور تماشاگر را پررنگ کند و عاملی باشد برای جلوگیری از مستحیل شدن آنها در فضا.
ازآنجایی که محیط تابع زمان است و زمان نیز پیوسته در حرکت و تغییر است؛ صحنه نیز مدام باید تغییر کند و تصویری از زمان در حال تغییر ارائه دهد.
برشت اعتقاد دارد در تاریخ، قانون ثابتی وجود ندارد، بنابراین آنچه اکنون زشت و بد تلقی میشود، ممکن است در زمانی دیگر خوب و پسندیده شناخته شود.
به همین دلیل برشت از تماشاگرش میخواهد که به همهچیز مشکوکانه نگاه کند، نظری انتقادی نسبت به اتفاقات اطرافش داشته باشد و در قضاوت کردن شتاب نکند.
آثار برشت
برشت در بیست سالگی نمایشنامه “بعل”، که دربارهی بعل -خدای اساطیری شرقی- که مظهر قساوت است را نوشت. در ادامه نمایشنامههای “در جنگل شهرها” و “زندگی ادوارد دوم” را که کماکان تحت تاثیرسبک اکسپرسیونیسم بودند را به پایان رسانید.
“آدم، آدم است” اولین اثر برشت بود که ” تغییر و تحول” تم اصلی آن محسوب میشد. «انسان قابل تغییر است و گالیگی همچون موم خامی است در دست عواملی که از او هرچه میخواهند، میسازند». این نمایشنامه در 26 سپتامبر 1926 بر صحنه رفت.
اثر بعدی برشت که در سال 1928 بر صحنه ظاهر شد ” اپرای یک پولی” بود. موضوع بکر و لحن گستاخانه و همچنین موسیقی تاثیرگذار این اثر، باعث شهرت یافتن برشت در سطح جهانی شد.
در اواخر همین سال بود که برشت ” اپرای پیشرفت و سقوط شهر ماهاگنی” را نوشت. او در این نمایشنامه، اجتماعی سوداگر را به تصویر میکشد که در آن پول نیرویی شیطانی دارد که با آن میتوان به همهچیز دست یافت.
در فاصلهی سالهای 1929 و 1930 برشت چند نمایشنامه دیگر نیز نوشت که آنها را «نمایشنامههای آموزشی» نامید.
برشت در نوشتن و اجرای این قطعات بیش از هرچیز از تجربههای “مایرهولد” و “استانیسلاوسکی” و بازی ساز معروف آلمانی، اروین پیسکاتور بهره گرفت.
از دیگر نمایشنامههای برتولت برشت میتوان: «آنکه گفت آری، آنکه گفت نه»، « اقدام»، «استثنا و قاعده»، «دکان نانوایی»، «پرواز لیندربرگها»، «کله گردها و کله تیزها»، «ترس و نکبت رایش سوم»، « تفنگهای خانم کارار»، «گالیله»، «ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی»، «دایره گچی قفقازی»و «آدم خوب سچوان» را نام برد.
تفاوت تئاتر ارسطویی و تئاتر روایی
در سال 1931 برای اولین بار، برشت دربارهی شیوهی اجرایی خود سخن میگوید و تفاوتهایی که با تئاتر ارسطویی دارد را بیان میکند.
به عنوان حسن ختام به این تفاوتها میپردازیم.
تئاتر ارسطویی تئاتر روایی
صورت نمایشی تئاتر شکل داستانی آن
صحنه واقعهای را مجسم میکند صحنه، حادثهای را بیان میکند
تماشاگر تحت تاثیر احساسات است تماشاگر تفکر میکند
صحنه باعث خمودگی میشود صحنه باعث تحرک میشود
عواطف را برمیانگیزد تصمیمگیری ناگزیر میشود
تماشاگر را با سرنوشت آشنا میکند نکات تازه میآموزاند
تماشاگر را در مسائل غرق میکند تماشاگر را با مسائل روبهرو میکند
به تماشاگر تلقین میشود از تماشاگر دلیل میخواهد
از مرحله احساسات خارج نمیشود به شناخت میرسد
انسان، موجودیاست شناخته شده انسان موجودیاست مورد مطالعه
بشری که غیرقابل تغییر است بشری تغییر پذیر
هیجان در پایان نمایش هیجان در طول نمایش
هر صحنه تابع صحنههای دیگر است هر صحنه مستقل است
رویدادها در مسیری مستقیم رویدادها در مسیری دایرهوار
جهان به شکلی که هست جهان به شکلی که خواهد بود
نشان دادن غرائز انسانی کاوش کردن در انگیزههای او
فکر بهعنوان تعیین کننده هستی اجتماع به عنوان تعیین کننده فکر
اکتو وبسایت جامع فعالان تئاتر و سینما
نویسنده: مهرسا پروانه
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.