هپنینگ آرت چیست؟ | نمایش پیشامدی
قرن بیست میلادی قرن جریان های مختلف هنری با طول عمرهای مختلف است، برخی از این جریانها خود شروع شدند و خود به پایان رسیدند و برخی دیگر که بیشتر موارد را شامل میشود، زمینهساز جریان های هنری بعد از خود شدند. آگاهی از جریانهای مختلف هنری و دلایل ظهور و افول آنها، می تواند تاثیر بسزایی در الگوبرداری شما در مسیر هنریای که انتخاب کرده و در حال پیمودن آن هستید داشته باشد. در مقاله پیشرو به جریان مهم و تاثیرگذار هپنینگ آرت پرداختهایم و سعی کرده ایم تاثیرات آن را بر جریان های همسو و بعد از آن را بررسی کنیم. ابتدا به تعریف هنر هپنینگ میپردازیم و افراد موثر در بوجود آمدن آن را معرفی میکنیم، سپس به دستاوردهای هپنینگ آرت و جریان های متاثر از آن میرسیم به همراه مثالهایی از انواع آثار تولید شده.
امیدواریم که از مطالعه این مقاله کوتاه لذت ببرید.
هپنینگ آرت چیست؟
در اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 میلادی بود که «آلن کاپرو» یکی از شاگردان هانس هافمن _ از اعضای کلیدی اکسپرسیونیسم انتزاعی در نقاشی _ هپنینگ آرت را پایهگذاری کرد. در واقع آنچه از اجراهای زنده و نمایش های دادا و سورئالیسم در این دهه ها بیرون آمد، هپنینگ آرت را ساخت. هپنینگ آرت پیشرو پرفورمنس آرت است با این تفاوت که هپنینگ آرت مشارکت مخاطب را طلب می کند اما پرفورمنس بطور فزایندهای به کنش های هنرمند تاکید می کند.
و اما کاپرو
آنچه کاپرو را بعنوان یک نقاش و مخاطب نقاشی به وجد می آورد، کیفیت نقاشی و زیبایی آن نبود بلکه امکانات اجرایی نقاشی یا بهتر است بگوییم “اتفاقی که میافتاد” بود. هانس ناموت در سال 1951 عکسها وفیلم هایی را از جکسون پولاک نقاش در حین کار تهیه کرد که باعث شد کاپرو با دیدن آنها دریچه جدیدی در هنر و خلاقیت را کشف کند. دریچه ای که کاپرو از طریق آن هنرمند را حین کار کردن و خلق اثر میدید و مشارکت او را در خلق اثر به مثابه گوشهای از اثر هنری قلمداد می کرد.
تاثیری را که کاپرو از جکسون پولاک گرفت بعد از مرگ او در مقالهای بنام میراث پولاک بررسی کرد. او در این مقاله از هنری حرف زد که متعلق به زندگی روزمره و اشیاء روزمره باشد و از آن با عنوان هنر آینده یاد کرد.
اما هپنینگ آرت به معنای واقعی کلمه و بصورت کاملا حقیقی از زمانی کلید خورد که آلن کاپرو با بنیانگذاران گروه فلوکسوس از جمله جان کیج آشنا شد. کاپرو در آن زمان با کلاژهای اکشن خود درگیر بود و به همین دلیل از کیج درمورد این عناصر صوتی در آثارش مشورت و راهنمایی خواست. این درخواست باعث شد که کیج او را به کلاسهای آهنگسازی اش دعوت کند که این دیدارها و همکاری ادامه دار شد، نهایتا کاپرو در پاسخ به هر اثری که کیج به عنوان تکلیف هفتگی خلق می کرد، رویدادی کامل را خلق کرد و نام آن را «هپنینگ آرت» نهاد.
هپنینگ آرت پیشنهاد آلن کاپرو برای « چیزی خود به خودی، چیزی که به طور اتفاقی، اتفاق می افتد» بود. اولین فرصت برای مواجهه با این رویداد در سال 1959 در گالری روبن نیویورک دست داد که شامل 18 اتفاق در 6 قسمت بود. همزمان جان کیج ترکیب موسیقیایی بحث برانگیز و بی صدایی را به نام قطعهی 4 دقیقه و 33 ثانیه اجرا کرد که مرز میان هنر بعنوان موسیقی و زندگی روزمره بعنوان صداهای اضافی سالن ناپدید شد و صداهای ظاهرا اضافی و بی اهمیت بعنوان یک اثر هنری اهمیت یافت.
با اینکه کاپرو از اتفاقی که اتفاق میافتد سخن گفته اما در واقع اتفاقات کاملا برنامه ریزی شده و البته مشارکتی بود. کاپرو در تمام دعوت نامه ها این جمله را قید کرده بود که «شما بخشی از رویداد خواهید بود». این اجراها شامل: نقاشی، خواندن پلاکاردها، نواختن آلات موسیقی و غیره بود. آنچه این رویدادها برآن تاکید می کرد؛ اهمیت دادن به اتفاقات روزمره بود. کاپرو در این باره میگوید: خط بین هنر و زندگی تا حد امکان سیال و شاید نامشخص باقی بماند»
لازم است کمی به گذشته برگردیم تا ببینیم که این نقل قول از کاپرو اولین باری نیست که مطرح شده است. خلق هنر از زندگی به مثابه کل اثر هنری برای اولین بار توسط ریچارد واگنر مطرح شد.
دیگر هنرمندان هپنینگ آرت
پس از سال 1959 هنرمندان مشهور دیگری نیز شروع به تجربه کردن در این شکل هنری کردند و در برخی موارد با همکاری خود کاپرو اثر خود را خلق کردند. از هنرمندان پست مدرنیست برجسته در این جنبش ژان تینگولی سوئیسی، جیم دین نقاش آمریکایی، روی لیختنشتاین هنرمند پاپ آمریکایی، کلیس اولدنبورگ مجسمه ساز سوئدی-آمریکایی، رابرت راوشنبرگ، جوزف بویز و افراد دیگری هستند همچون یایو کوساما هنرمند ژاپنی اینستالیشن و پرفورمنس که بخاطر هپنینگ آرت هایی شامل تصاویر فالیک تزئین شده با نقطه های پولکا شهرت دارد.
دستاوردهای هپنینگ آرت
از دستاوردهای مستقیم هپنینگ آرت همانطور که در ابتدای مقاله به آن اشاره کردیم؛ پرفورمنس آرت است. در عمل تفاوت قائل شدن بین هپنینگ آرت و پرفورمنس آرت دشوار است چرا که هردو شکلی ازرویداد برنامه ریزی شده با عناصر خود انگیخته هستند که توسط هنرمندان دخیل در آن مدیریت می شود. قطعه ای که بین هنر درام و هنرهای تجسمی معلق است، رویدادی که برانگیختن و مشارکت مخاطب را طلب می کند.
توضیح مفصل هپنینگ آرت در کتاب «اتفاقات» نوشته مایکل کربی آورده شده است.
علاوه بر پرفورمنس آرت، جنبش آلمانی الاصل Fluxus (جریان) نیز از دیگر پیآمدهای هپنینگ آرت بود که توسط نظریه پرداز و فیلسوف هنر آمریکایی جورج ماسیوناس در سال 1931 راهاندازی شد. هدف جنبش هنری جریان مانند دیگر جنبش های هنری آوانگارد این بود که برنامه ای ضدهنر و ضد بورژوازی را شروع کند و چندین شکل هنری را باهم ترکیب کند. این جنبش بی شباهت به جنبش دادا نبود با این تفاوت که فلوکسوس از اظهار نظر سیاسی اجتناب کرد. این جنبش ده ساله خیابانی بود و جوزف بویز، ولف ووستل نیز برای مدتی در آن حضور داشتند.
همین اتفاق در طول دههی 60 در ژاپن توسط گروه گوتای افتاد. جریانی که توسط جیرو یوشیهارا در اوزاکا تاسیس شد(1954) و با هنرمندان دیگر ادامه یافت.
مثال هایی از انواع آثار هنری هپنینگ آرت
سخن پایانی
آنچه هپنینگ آرت را در دیگر هنرها متمایز میکرد، نگاه ویژه اش به زندگی روزمره و مخاطب بود.
مخاطب با مشارکت فعال خود در اتفاقی که در حال رخ دادن بود، اثر را کامل، ناقص یا جهتدار میکرد. اجرای دوبارهی هر هپنینگ آرتی مانند اجرای پیشین نبود از آن جهت که مخاطب و نوع مشارکت و واکنش آنها به اتفاق تفاوت ایجاد میکرد و این ویژگی کلیدی، هپنینگ آرت را از ایستا بودن خارج میکرد و هر برخوردی با آن را منحصر بفرد و تبدیل به تجربهای یگانه میکرد.
نوییسنده: مهرسا پروانه
اکتو پلتفرم چامع فعالان تئاتر و سینما
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.