معرفی بازیگر موردعلاقه

۱- پرویز فنیزاده، مردی که استاد زاده شد
اوج هنرنمایی، اوج جرات و جسارت در نقش آقای حکمتیِ فیلم رگبار را همراه پرویز فنیزاده میشود تجربه کرد سالهایی که یکه بزنها و کمدین ها پیشتازان سینما بودند فنی زاده به کسوت یک معلم درآمده و حالت بیرونیِ یک احساس صحیح ، عاقلانه، اخلاقی ، ضد خشونت را ایفا میکند.
به جرات میتوانم بگویم هنوز نیز مانند چنین نقشی که به لحاظ تفکری سالم باشد نوشته نشده و اگر هم نوشته شده باشد ایفاگر لازم را برای ارائه ندارد. در دایی جان ناپلون شخصیت مش قاسم که برای خود نمایی ادعا دارد در جنگهای خیالیِ دایی جان علیه انگلیسی ها دوشادوش دایی جان جنگیده و در انظار عمومی از محبوبیت خاص کمیک برخوردار است.
فنی زاده در این سریال تنها با آن ریشِ معروف که در گریمش آمده بود، آنقدر وجه مردمیِ آن تیپ را گسترش داد که به سختی میشود کشف کرد او چگونه در فیلمِ رگبار سنت بزرگ مردسالاری سینمای ایران را شکست . در مقابل او بازهم در سریال سلطان صاحبقران به نقش ملیجک ظاهر شد. در فیلم خشت و آینه روشنفکر کافه نشینی بود که بازهم با رجوع به فیلم رگبار وجه تمایز روشنفکر سطحی (شبه روشنفکر)را با روشنفکر واقعی مشخص میکرد.
فنی زاده را به جرات میتوانم بگویم که نمیشد شناخت. زیرا شخصیت خودِ او در بین انبوه ملغمه ی نقشهایش گم شده بود. به جرات میتوان گفت عالی ترین و برترترین صفت یک بازیگر در همین است که هیچ مخاطبی خودِ واقعی بازیگر را نبیند. تصور کنید همانگونه که از شخصیت واقعی یک کارمند بانک یا ادارهجات تا حد بالایی بیخبر هستیم، بازیگر نیز با نقشهای غافلگیر کننده اش باید هرگز خودِ خودش را به ما نشناساند.
سرانجام پرویز فنیزاده در ۵ اسفند ۱۳۵۸ بر اثر بیماری کزاز درگذشت. گرچه تا روز روز است دوباره و دوباره دیدن آثارش برای مخاطبین علاقمند تازگی میآفریند.
۲- داوود رشیدی، تسخیرگر دنیای نمایش.
داوود رشیدی خود یک جمع بندیِ بازیگری است. دامنهی وسیع نقشهایش در سینما و تلویزیون، کارگردانی تئاتر و تله تئاترهای گوناگون او را به شدت منحصر به فرد کرده .
مهمترین نکتهی بازیگریِ وی شکستن کلیشههای سینمای فارسی با حضورش در برخی از همان فیلمها بود، تداوم حسِ او در سکانس ابتدایی حضورش در فیلم فرار از تله تا پایان فیلم به قدری دقیق و گام به گام است که به جرات میتوان گفت این فیلم با بازیگریِ اوست که به این میزان پر تعلیق از کار درامده.
رازآلودگی و سرخوشی در شخصیتی که حتی نام و نشان واقعی از خود به جای نمیگذارد. مضاف بر فرار از تله که به اعتقاد بنده شاهکاری در بازیگریِ سینمای ایران در آن رقم خورده، آشناییِ او با هنرمندانی مثل اوژن یونسکو نمایشنامه نویس شهیر فرانسوی_رومانیایی ، آموزشهای عجیبی در بازیگری برای او به ارمغان آورد که بخشی از آن را در هزاردستان تماشا کردیم.
شخصیت (مفتش شش انگشتی) شخصیتی رویاگونه و خیالپردازانه همراه با یک انگشت اضافی کنار انگشت کوچکش شمایلی نزدیک به سورئالیزمِ انسانی با بازیِ درخشان وی خلق شد. تماشای هر پلان از فیلمهایی که داوود رشیدی در آن ایفای نقش کرده را به علاقمندان بازیگری توصیه میکنم.
به جرات اگر به دنبال عجیبترین و خاصترین شیوهی بازیگری در ایران هستید وظیفه دارید که نقش های داوود رشیدی را مرور کنید. ۳- جهانگیر فروهر، بزرگِ مهجور مانده.
جهانگیر فروهر اثبات دقیق بر حرف نقش کوچک و بزرگ ندارد بلکه بازیگر کوچک و بزرگ دارد است. توجه کنید که اوج هنرنمایی های او در تلویزیون بوده اما آنقدر که باید بازیهای دقیق او مورد ارزیابی قرار نگرفته.
در دایی جان ناپلئون افسر جنایی مضحکهایست در هزار دستان هم یکی از دو نقشش ریاست تامینات است. در پهلوانان نمیمیرند هم به همچنین. اما خوب تماشا کنیم متوجه خواهیم شد که همه آنها یک به یک باهم متفاوتند .
حماقت محض و به استهزا کشاندن یک کاراگاه پلیسِ شرلوکهلمزی، که دستیاری دارد با بازی محمدعلی ورشوچی ، اگر با ریاست تامینات هزار دستان مقایسه شود (در هزار دستان حتی کار به جایی کشیده میشود که شخصیت شعبان استخوانی سر از بدن وی جدا میکند.) به خوبی بزرگیِ وی را کشف میکنیم .
در پایان نیز از بازی های درخشان وی در فیلمهای گوزنها و سوتهدلان نباید غافل شد که هر پلان از آن را گویی یادگاری از سبک خاص و درونگرایانه، با آن عینک آفتابی و سبک راه رفتنِ خود واقعی اش که همه ی آنها را به نقش میبخشید، بود . در یک کلام میشود گفت نحوهی بازیگری جهانگیر فروهر فراتر از خاص بودن است و تماشای بازی او، فراوان به وسعت دید دنیای بازیگری کمک میکند.
۴- ثریا قاسمی: بازیگران زن و محدودیت فردی آنها
در فراز و نشیب فرهنگ ایران عرصه چه به لحاظ فرمالیستی، تکنیکی و فنی برای بازیگران زن همواره دشوار بوده .
نقشهای نگاشته شده عمدتا با پر و بال مضاعف برای مردان نوشته میشد و زنان اساساً نقشی نداشته و ندارند تا بخواهند آن را ایفا کنند. گرچه بهرام بیضایی و چندی دیگر از کارگردانان از این قاعده مستثنی هستند اما متاسفانه امثال بیضایی نیز به دلیل فقدان دانش در بازیگران زن از تیمِ ویژه و محصوری برای خود استفاده میکردند که قابل تعمیم به کلیت سینمای ایران نیست.
اما ثریا قاسمی به عنوان یک نمونهی از بازیگران زن در سینما و تئاتر جاپای نسبتا محکمی داشته و نقش هایی در کارنامه دارد که نشان از نبوغ او میدهد. به طور مثال در فیلم آرامش در حضور دیگران به تمام معنا تصویر معناداری از یک زن در سینما تماشا میکنیم و این جوهرهی درونی نقش به زیبایی کشف شده. عواطف، نگاه ها، چهره و اندام گویی با مخاطب حرف میزنند و درد و دل میکنند. درونیات شخصیت به کل قصه را جلو میبرد و ثریا قاسمی تمامی این عواطف را جز به جز اجرا میکند.
چندین اثر خاص دیگر از قاسمی در سینما و تلویزیون ایران دیده شده. از جمله راوی قصه ی فیلم شام آخر که به زیبایی هر چه تمامتر در چند سکانس ابتدایی مقدمهی قصه را برای مخاطب میچیند. سریال شب دهم نیز نمونه ی دیگری از بازیهای متفاوت اوست.
تئاترها و تله تئاترهایش نیز دیدنیست، نمایش آنتیگونه از رکن الدین خسروی و تله تئاتر مشهور به سوی دمشق وجوهات گسترش یافته و پیشرفته تر از یک بازیگر زن و حتی یک زن را نمایان میسازد. در واقع باید در جمع بندی گفت شبیه ثریا قاسمی بودن در ایران علاوه بر هنر جسارت نیز میخواهد.
۵- منوچهر فرید: یک بازیگر ناتمام.
احتمال فراوان دارد که از هنرنماییهای منوچهر فرید، مخاطبینی که به صورت جدی تاریخ سینمای ایران را دنبال نکرده اند، بیبهره باشند. منوچهر فرید بعد از انقلاب به کلی بازیگری را رها کرد . آن هم در اوج شکوفایی اش.
فرید بازیگر ثابت و از طرفداران بازیگری تئاتر بود. هنوز هنرنماییاش در تله تئاتر دیکته که به نویسندگی غلامحسین ساعدی و کارگردانی داوود رشیدی و حمید مصداقی ترکیب متفاوتی از تله تئاتر را تولید کرده بودند در خاطرم هست. بازیگری با ذهن شش دانگ و توجه به کلیت صحنه.
فرید انگار همه جا را صحنه ی تئاتر میدید و ذره ای محدودیت در فیزیک بدنی وی جاری نبود. همین مشخصه هم بود که شاید او را تبدیل به بازیگر مورد علاقه ی بیضایی کرد و آن دو فیلم شاهکار یعنی رگبار و چریکهی تارا محصول و مرهون شناخت منحصر به فرد و همفکریِ بیضایی و فرید بود. منوچهر فرید به خوبی فیزیک بدنی اش را میشناخت. اضافه وزنش ابدا در ثبت شدنِ نقش روی بدنش تاثیری نداشت.
نمونه ی دیگر از نقشهایش نقش منفی غلیظی در فیلم بلوچ بود که علیرقم نارضایتی خودش از قرار گیری در کالبدی چنین منفی، بازیِ بسیار نابی از کار درامده اما درست در حوالی همان فیلمها که نشان از شکوفایی او در مدیومی کاملا سینمایی داشت، دوباره به دنیای تئاتر بازگشت و سپس بعد از انقلاب با ناتمام اعلام کردن خودش به استرالیا مهاجرت کرد و برای همیشه دیگر نه روی صحنه رفت و نه جلوی دوربین .
در هر حال جستجوها و یافتن و تماشای تلهتئاترها و فیلم های سینمایی اش به خوبی این مهم را گوشزد میکند که بازیگری با معروفیت منافات زیادی دارد.
۶- احمد آقالو: نماینده ی دنیای غمگین هنر.
به راستی که رسمی غمگین بازیگران و هنرمندان بزرگی را در سنین جوانی و شکوفایی از میان ما میبرد. فنیزاده، آقالو، خسرو شکیبایی، از جمله مشت های نمونهی خروار هستند. اما قابلیت های آقالو برای هیچکس در دنیای بازیگری پوشیده نیست. حمید سمندریان بازیگریِ او را ستایش میکرد و در اغلب تئاتر ها و یگانه فیلمش (البته ناموفق) از بازیگریِ او بهره میجست.
نمایش خیره کننده اش در تمام وسوسه های زمین که در نقش انسانی از شیطان و پلیدی را که بازی کرد مثال زدنیست. بعد ها نیز بکر ترین کارگردانان همواره از بازیِ او بهرهمند شدند. تئاتر معروف مانیفست چو ساختهی محمد رحمانیان که به جرات مخاطبین زیادی را در همان سالهای ۸۷ به سمت تماشای تئاتر کشاند همزمان با مرگ او توامان شد.
همچنین برای اولین سریال اصغر فرهادی به نام چشم به راه در سال ۱۳۷۷ که مقدمهای بر تسلط دیالوگ به شیوهی فرهادی بود بازیگری مناسب تر از او وجود نداشت. درواقع میشود اینطور گفت که ارائهی نقشهای دیالوگ محور تخصص ویژهی آقالو بود. قدرت کلامش معجزه و دیالوگ گوی بینظیری بود. انگار که یک کلمه را به صدها شیوه میتوانست بازی کند.
آقالو در سایر فیلمها از جمله فیلم گاهی به آسمان نگاه کن و یک تکه نان هم این گویش خارق العادهی کلامش را به رخ میکشید. عضلات صورت و فَک هنگام ادای دیالوگ تصویری بسیار جذاب خلق میکرد.
از او تله تئاتر های بسیاری ضبط شده و همچنین استاد چیرهدستی در تئاتر رادیویی بود. از جالب ترین تمرین هایی که میشود به کمک بازیگری احمد آقالو انجام داد، بستن چشمها و تنها گوش کردن به کلام وی در هنگام ادای کلمات است. که قطعا خیال و تصور هنرآموزان بازیگری را بسیار افزایش میدهد.
۷- جمیله شیخی: ابهت، استحکام، شایستگی.
«از مرگ حرف نزنید» ، « باید برای رضا زن بگیریم ، لیلا جان! تو خانومی کن.» حیف میشد اگر این دو دیالوگ زیبا را کسی به غیر از جمیله شیخی ادا میکرد. اولی مربوط به فیلم مسافران . دومی مربوط به فیلم لیلا. پیشتر در رابطه با نقش زنان در سینمای ایران گفتیم.
اما بار دیگر تاکید میکنم زنانی همچون جمیله شیخی در دنیای بازیگری از بازیگران مرد این سرزمین به شدت جلوتر هستند زیرا مصائب زیادی بیش از مردان برای اینچنین قدرتمند شدن تحمل کرده اند. جمیله شیخی نمود فوقالعاده ای از قدرت مافوق زنان بازیگر است. در فیلم مسافران استواری اش در سنین پیری لایه هایی از امید و قدرت و تلخی به فیلم تزریق میکند.
در آن فیلم بیضایی با آن پرداخت و طراحی عجیبش خطوط حرکت متفاوتی برای بازیگران قرار داد که البته تمرکز بسیاری از بازیگران در میانه های فیلم به هم ریخته شده بود. در همان فیلم اما جمیله شیخی بدون توجه به شرایط محیطی با جادوی نگاهش، تذکر های کلامی اش و حتی نماهایی که از نشستن های وی گرفته شده بود فضای گُنگ فیلم را میشکست.
شاید عده ای بازی های او را نوعی تکرار قلمداد کنند، اما با دیدن فیلم لیلا محال است حتی اگر چنین نظری دارند بازی وی را تحسین نکنند. مادری که جمیله شیخی در فیلم لیلا بازی کرده شاید بتوان گفت اولین و تنها ترین مادرِ دیکتاتور در سینمای ایران است. شاید عضلات صورت و نحوه ی صحبت او تکرار شود اما اینها به هیچ عنوان در درونیات بازیگریِ وی حاکم نیست. او از درون تغییر میکرد اما ظاهری یکسان ارائه میداد.
جمیله شیخی به معنای کامل تمرینی برای حفظ آرامش و خونسردی رو به روی دوربین است. برای نشستنها و برخاستن ها چگونگی مواجه با عصا و کهولت سن تماشای بازیگریِ جمیله شیخی بسیار کمک کننده است.
۸- حمید جبلی: تعریف نوینی در تیپسازی.
اگر واقعا میشد مدرک فوق تخصص در دنیای بازیگری اهدا کرد بی شک در بخش تیپسازی جبلی این مدرک را از آن خودش میکرد.تیپ درواقع کاراکتریست با یک صفت حجیم شده.
جبلی تیپ های گوناگونی در ساخته های یار غارش یعنی ایرج طهماسب از خود ارائه داد. نقش پدر پیر و غرغروی فیلم دختر شیرینی فروش، نقش مرد لودهی فیلم زیر درخت هلو، عقبماندگی در فیلم خواب سفید، همه و همه جلوه های تنوع کاری اوست.
همچنین بد نیست که اشاره ای به تنها یگانهی ماندگار سینمای کودک و نوجوان بپردازیم و همچنین کلاهقرمزی و پسرخاله که خودشان پیشکسوتی کودکسال هستند. بی شک کلاهقرمزی با حمید جبلی به مقامی رسید که امروزه دارد جبلی به طرز حیرت اوری در آن عروسک روح دمید و برای تک تک حرکاتش برنامه داشت. تمام موقعیت ها را با کلاه قرمزی تجربه کرد و مختصات عجیبی از وجود خودش برای کلاه قرمزی طراحی کرد.
جبلی نیز استاد صداست اما صدایی فراتر از یک صدا. صدایی که کاراکتر را هدایت میکند. صدایی که خاص بودنش در زیبا بودنش نیست بلکه تحت کنترل توانایی شخص خودش است. شاید به دلیل آشنایی بیکران او با صوت بود که علی حاتمی او را برای نقش نوازنده در فیلم دلشدگان در نظر گرفت.
جبلی خیلی راحت عوض میشود. بارپاپاپایی دلانگیز که با دیدنش شگفت زده میشویم. برای آموزش از این سیاقِ تجربی جبلی به زعم بنده تنها باید به خودش جهت ارائهی تجارب او مراجعه کرد و با از آثارش تنها میتوان لذت برد و او را تحسین کرد.
۹- فرامرز صدیقی: فرصتی برای بازیگری.
فرامرز صدیقی به خوبی بازیگری را میشناخت گرچه به صورت عملی بسیار کمکار بود. قبل از انقلاب با فیلم امشب اشکی میریزد و سپس تا اواخر دهه ی ۷۰ چندین بازی درخشان بر جای گذاشت. تیغ و ابریشم و دندان مار دو مورد از بهترین ساخته های کیمیایی است که فرامرز صدیقی با مشخصات الگویی_ساختاریِ کیمیایی بسیار خوب عجین شده.
صدیقی در ارائهی نقش بعد ها کم در شمایل یک مرد متدین در فیلم مارال بد ظاهر نشد و شاید میشود گفت بهترین متدینی بود که بازیگران بعد از انقلاب ساختند. قابلیت بینظیر صدیقی در اخت شدنِ وی با تیم بازیگریست، فضا و حالت اثر را به خوبی درک میکند، مبنای بیرونی بر فرم کلی بازی اش تاثیر میگذارد و در نهایت خروجی اثر به گونه ای میشود که در پایان بازی اش را از یاد نخواهید برد.
فرامرز صدیقی در دندان مار به عقیدهی برخی سینما دوستان بهترین قهرمان کیمیایی بوده. برای توجه به بازیگری وی باید خوب به تک تک پلان ها دقت کرد زیرا او خودش نیز حد اقل در آثار ماندگارش همینقدر با دقت عمل میکرد. تماشای دندان مار توصیه ی همیشگی من به هنرورزان کارگردانی و بازیگریست.
۱۰- فخری خوروش: گذر از سینمای فارسی
وضعیت زنان بازیگر پیش از انقلاب نیز چنگی به دل نمیزد. درحالی که سینمای فارسی دوقبضه در اختیار یک نظام مردسالارانه بود و از طرفی نهادهای گوناگون خانوادگی، مذهبی، سنتی نیز سینما و تئاتر را تقبیح میکردند. ظهور فخری خروش در آن دوران بزرگترین شگفتی در دنیای بازیگری بانوان بود. حضور وی در فیلم نفرین به مثابهی نوعی اعتراض به مردانی بود که زنان را به اسارت گرفته اند. از طرفی در شازده احتجاب نیز این بیزاری از نظام اربابی گری ِ مردانه با حضور او درفیلم به چشم میخورد.
اما فارغ از همه خروش بازیگری مابعد فوقالعاده محسوب میگردد. شاه نقش های مهمی را در تئاتر ها و تله تئاتر ها تصاحب میکرد. تله تئاتر مرد کوته فکر به کارگردانی عزتالله انتظامی و نمایش تلویزیونی دستهای آلوده نوشتهی سارتر اعتبار آکادمیک به بازیگریِ زنان در ایرانِ آن زمان بخشید. شیوه و مطالعهی مستمر او نشان از سواد وی میداد و سعی بر متمایز شدن با دیگر زنان سینمای فارسی از او بازیگری متفاوت ساخته بود. خروش بازی بینهایت فوقالعاده ای در فیلم نفرین دارد، نگاه ها و درونگراییِ او، حس یک زندانی واقعی و یک تبعیدی را همراه دارد.
در سوته دلان هم حضورش بسیار جذاب از کار درامده و چند سکانس مهم فیلم را به نام زده. حتی حضور کوتاهش در فیلم یک بوس کوچولو که اخرین اثر سینمایی اش هم هست باز هم صحنه را به خودش معطوف میکند. فخری خوروش به بیان واقعی کلمه خروج از دنیای سینمای فارسی را در زمان خود معنا کرد و این مهم بسیار احترام برانگیز است. خوروش همواره مورد احترام شدید دنیای بازیگران پیشکسوت بوده و هست. او سنت شکن زنان سینماست.
سخن اخر:
صحبت زیاد است، دنیای بازیگری انتها ندارد. اما هرگز هیچکدام از همین بازیگران نام برده شده را نمیتوان مطلق گفت که همیشه و در تمام آثارشان درخشیده بوده اند. چه بسا آثاری از آنها به حد بیکران مهمل بوده است. اما آنچه مهم است نفسِ بازیگریست که در ذات خود آزمون خطا نیز بسیار دارد.
درواقع ما با اشاره به بازیگرانی که شاید تعدادی از آنها تماشا نشده اند، جایزه نگرفته اند، رسانه ها از آنان بت نساخته اند و وجهه ی تجارت را بر هنر ارجح ندانستند ، سعی کردیم مختصر کلامی بنویسیم تا راهگشا باشد. راهگشا به این منظور که وسعت دیدمان متوقف نشود و بازیگر را در فیلم شناسایی کنیم.
در پایان اما کمی غمزده ام که وضع امروز و امروزه اگر به تاریخ بپیوندد قطعا پژوهشگران نظرات و کارشناسیهایشان و قضاوتهایشان تقریبا نزدیک به هیچِ مطلق است. با این وجود باز هم باید گفت که تنها با تکیه بر همین بضاعت ها و ظرفیت ها باید آموخت و آموخت و آموخت…
نویسنده: محمدرضا روشن روان
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.